زندگیم ازهم میپاشه زودتر کمکم کنین
سلام خسته نباشین من وهمسرم با مادرهمسرم زندگی میکنیم وباهم موندن ما باعث بروز مشکلاتی میشه مادر شوهرم جلوی پسرش از من دفاع میکنه و منو تعریف میکنه ولی بعد شوهرم همش زخم میزنه وباعث میشه ناراحت بشم جوری که همسرم وقتی میاد تا منو میبینه میگه چی شده وتا نگم دست از سرم برنمیداره و وقتیم میگم باورش نمیشه یا میگه پیره ولش کن منم نمیدونم چه جوری بیخیال حرفای مادرش بشم صبورم ولی بهم برمیخوره و مشکل بعدیم اینه که چون همسرم تنها با مادرش زندگی کرده خیلی بهش وابسته تر شده و هر وقت با مادرش دعواش میشه میریزه سر من خداییش حقم نیست منم دلم محبت میخواد به خدا از محبت براش کم نمیذارم ولی من نیازامو با زبونم میگم ویه بار میکنه اما دفعه ی بعد یادش میره وقتی راجب مادرش باهاش حرف میزنم فکر میکنه میخوام اونو ازش بگیرم ولی بخدا اینطور نیست وقتی جایی میریم عوض اینکه با من بشینه به من از چیزی که میخوره تعارف کنه....کارای زن وشوهری رو با مادرش میکنه پای درد ودل مادرش میشینه بدون اینکه بفهمه منم آدمم چیکار کنم تو رو خدا کمکم کنین